نیامدم به سراغت , مرا مگر تو ببخشی
گلایه های دلم را به یک نظر تو ببخشی
نشسته ام سر راهت چه می شود به نگاهی
غریب خاطره ها را در این سفر تو ببخشی
مگو نجیب زمانه , ز چشم ما گله داری
مگر نه وعده نمودی که بیشتر تو ببخشی؟!
شبانه حرف دلم را اگر برای تو گفتم
خیال من همه این بود مرا سحر تو ببخشی
شکو فه های غزل را به پیش پای تو ریزم
به یک نگاه صمیمی مرا اگر تو ببخشی
الهى اگر مرا به جرمم بگیرى تو را به عفوت بگیرم
و اگر به گناهانم درگیرى به آمرزشت درآویزم و
اگر مرا به آتش برى، اعلام کنم به اهل آتش
که من دوستت دارم.
معبودا! اگر چه کردارم در زمینه ى طاعتت خرد
و اندک است اما آرزویم در زمینه ى امید به
تو بس بزرگ است...
بهار بندگى آغاز شد که از هر سوى
رسد روایح گلزار معرفت به مشام
ز خواب غفلت اگر این زمان شوى بیدار
سعادت دو جهان میبرى ز ماه صیام